اشاره: نوشتار حاضر، فایل پیادهشده و ویراستهشدهی سخنرانی جناب آقای ایثار خدادادی تحت عنوان «کودکان کار، مدیریت شهری و تقسیم کار اجتماعی» در نهمین نشست گفتگوی اجتماعی «تهران امید دارد» میباشد که در حضور جمعی از هنرمندان، مدیران سَمَنها، اعضای شورای شهر تهران، مدیران شهرداریها و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ایراد گردیده است.
«گفتگو» یکی از مبانی توسعهی جوامع و البته یکی از جدّیترین مسائل زیرساختیِ عصر ماست. توسعه و اقتدار ایران، برای هرآنکس که دلسپردهی وطن است، اهمیت دارد و در جهان امروز، به ندرت میتوان رسانهای را یافت که از توسعه، چه به عنوان یک فرآیند و چه به عنوان یک هدف، سخن به میان نیاورد.
توسعه را میتوان به دو بُعد سخت و نرم دستهبندی کرد. بُعد سخت توسعه به ساختوسازها و امکانات فیزیکی مانند احداث پارک، بیمارستان، جاده، هواپیما و… اشاره دارد؛ و بُعد نرم توسعه به فرهنگ و نگرش مردم اشاره میکند.
امروزه در دنیا به این نتیجه رسیدهاند که اگر بهترین امکانات شهری را بهعنوان بُعد سخت توسعه نیز بتوان ایجاد کرد، اما به توسعهی نرم، یعنی فرهنگ و نگرش مردم توجّه نکرد، تقریباً میتوان گفت هیچ تحوّل خاصی رخ نخواهد داد؛ زیرا این مردم هستند که قرار است از این امکانات استفاده نمایند و اگر آنها، فرهنگِ استفاده یا توانِ شناسایی، حفظ و توسعهی این امکانات را نداشته باشند، نمیتوان به حرکت در مسیر توسعه، امیدوار بود.
دنیا دریافته که چون انسان، محور و هدف و ابزار توسعه است، لذا میبایست به بُعد نرم توسعه، اهمیت بیشتری داد؛ از همینرو به صورت تخصصی بر مقولهی مادر و کودک متمرکز شدهاند. موتور توسعهی دنیا بر مادر و کودک استوار شده است؛ این در حالی است که ما فقط 120 هزار کودک داریم که نتوانستهاند مدرسه بروند!
چند سال پیش در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی یک اتفاق خوب افتاد؛ برای بار اول به سبب درخواستها و پیگیریهایی که توسط سَمَنها انجام شد، شمارهی ملی دانشآموزان به آموزش و پرورش داده شد و از آنها درخواست شد تا بررسی نمایند آیا این دانشآموزان در مدرسه ثبتنام کردهاند یا خیر؟ در میان این شمارهها 120 هزار نفر شناسایی شدند که در مدرسه ثبتنام نکرده بودند. البته این آمار مربوط به کودکان شناسنامهدار است؛ درحالی که حداقل 2 الی 3 برابر این آمار، فاقد شناسنامهاند و در این سرشماری شناسایی نشدهاند.
جالب است موتور توسعهی ما دست وزارتخانهی آموزش و پرورش است که بیشترین تعداد نیرو را دارد و 90% بودجهی آن، صرف حقوق معلّمان میشود و کمتر از10% این بودجه، روی توسعه، تکنولوژی آموزشی، مهارتهای زندگی و اصول موفقیت و سایر مواردی که در دنیا به کودکان یاد میدهند، صرف میشود.
رنجآور است که بودجهی تحصیل یک دانشآموز در ایران مثلاً 5 میلیون تومان باشد اما هزینهی نگهداشت یک زندانی حدود 30 میلیون تومان باشد. متاسفانه ما پیشگیری را نیاموختهایم و به درمان روی آوردهایم و درمان هم چیزی جز زندان نیست! زمانی که ما حاضر به پرداخت 5 میلیون تومان برای آموزشِ کودکانمان نیستیم، به ناچار از حساب ملّی ما 30 میلیون تومان برای مخارج یک زندانی برداشت و صرف میشود.
وقتی که آمار سلامت روان افراد دههی 60 را در جامعه بررسی میکنیم، با یافتههای دردناکی روبرو میشویم! علّت آن است زمانی که مادرانشان باردار بودهاند درگیر پناهگاه، کوپن و … بودهاند؛ متاسفانه ما پس از سه دهه، هنوز هم نتوانستهایم این جنس از اضطرابها را از این خانوادهها دور کنیم. البته اینطور نیست که فقط کشور ما این دردها را داشته باشد؛ بلکه در همه جای دنیا این دردها وجود دارد. تفاوت در شیوهی واکنش ما به حل این مشکلات است!
سالهاست دنیا به این نتیجه رسیده که موتور توسعه را میبایست از فضای سیاسی خارج کرد. یعنی بهتر است نهادهای سیاسی، موتور توسعه نباشند؛ چون ماهیّتِ آنها قدرت است و قدرت نیز در معرض رانتگرایی قرار دارد. لذا موتور توسعه از نهادهای سیاسی به بخش خصوصی منتقل شد. اما بخش خصوصی نیز به موجب ماهیّت انتفاعیاش، شرایط ادارهی موتور توسعه را نداشت؛ چون بچهای که پول ندارد نمیتواند از خدمات آموزشی استفاده کند و بخش خصوصی، صرفاً خدمات را به کسی ارائه میدهد که پول داشته باشد. یعنی در اینجا، فقر هم علّت و هم محصولِ محرومیت میشود؛ لذا دنیا بازهم تصمیم به انتقال موتور توسعه به بخشی دیگر گرفت و این بخش، جامعهی مدنی با محوریتِ سازمانهای مردمنهاد بود که هماکنون در دنیا به یکی از سنجههای پیشرفت جوامع، تبدیل شده است.
دنیا به این نتیجه رسید که اگر موضوعی مانند کودک کار را به نهادهای سیاسی بسپارد، این نهادها مجبورند قانونی با آن برخورد نمایند؛ مجبورند سطحی به این قضیه نگاه کنند؛ مثلاً اعتیاد از دید قانون جرم است، لذا راهی جز دستگیری معتاد وجود ندارد! در حالی که کشورهای پیشرو در سطح دنیا توانستند جلوی ایدز و بسیاری از آسیبهای اجتماعی را بگیرند؛ چون سازمانهای مردمنهاد را فعال کردند. سازمانهای مردمنهاد کف جامعهاند و به مردم وصل هستند. لذا نهادهایی میتوانند موتور توسعه را در دست بگیرند و فقر و محرومیت را از یک جامعه، بزدایند که به صورت میدانی با مردمِ کف جامعه، ارتباط داشته باشند. همان آماری که راجع به 120 هزار کودک محروم از تحصیل ارائه شد، تا 100سال دیگر هیچیک از وزارتخانههای کشور نمیتوانست به تنهایی به آن دست یابد. هیچ نهاد سیاسی نمیتواند آمار کودکان بیشناسنامه را که مدرسه نرفتهاند، در بیاورد. این کار فقط به واسطهی سازمانهای مردمنهاد صورت میپذیرد. به این ترتیب جامعهی مدنی با محور سازمانهای مردمنهاد یکی از جدّیترین اجزای کلیدی موتور توسعهی جوامع قلمداد میشوند و تقویت آنها یعنی حرکت در مسیر توسعه، و تضعیف آنها یعنی حرکت در خلاف جهت توسعهی جامعه و کشور.





ثبت دیدگاه